یه زنم نداریم
روز جمعه
(آخرین روزی که قم بودم)
صبح رفتم روضه هفتگی مسجد آقای بهجت ره
روضه ای که خود ایشون پایه گذارش بودن
(جمعه ها نه و نیم تا یازده و نیم)
بعدش به دنیال یه صبحانه خوب
به چند جا سر زدم
از کبابی عشقعلی و مغازه یه عرب که ه.خ خیلی تعریفشو میکرد
تا آش جو فروشی و فلافلی های چهار مردون!
آخر قرعه به نام فطائر افتاد!
یه نون و پنیر با یه دجاج سفارش دادم!
همونجا میزاره تو تنو رو داغ داغ تحویلت میده
رمز موفقیت و گل کردنشون تو قم:
ارزونی و نون معرکه و خیلی عالی که غذاهاشون داره!
سمت چپی داخلش پنیریه شبیه پنیر پیتزا که تو تنور آب میشه!!!
دانه ای هزار
بعد هم رفتم چای عربی
جالبه که لیوان و نعلبکی رو قبل از چای ریختن با آب جوش یه بار میشوره!
شد پونصد!
این هم چای فروشی و چای فروش سیگاری مذکور!
یه زیرزمینه تو یکی از فرعی های گذرخان!
و اینم چند تایی از صبحانه های محلی و خانگی مان:
شهر ما پر از آش فروشی هائیه که بعد از نماز صبح شروع به کار میکنن
و همون اوایل صبح دیگه آشهاشونو میفروشن و تموم!
یعنی دیر بجنبی هوتوتو!!!
بعد نماز رفتم
هر چند خیلی خسته بودم!
هزار تومن ناقابل!!!
با پیاز داغ سفارشی!
اینم نون پنیر سبزی خانگی امروزمان!
+ حالا باز بیایین کله پاچه هاتونو!!!! به رخ بکشین!
:)))
بعضی وقتا باس کار ساختمونی کرد
تا مردونگیت ثابت بشه
حتی به خودت!
پ.ن:
تصویر پست: سیمان ساخت حاجی ره
مادرم میگه:
حاجی! چرا به فکر خونه و زندگی نیستی؟!
میگم:
میخوام یه زن خارجی بگیرم!
میگه:
غلط کردی!!!
+ من که مطمئنم خونوادم همینان
ولی دیگه چرا اینقدر گیر میدن که چرا دیر به دیر میای خونه؟!
والا...