حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۴۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۸
مهر
با مادر و داماد و خواهر گرام
اومدیم فروشگاه جانبازان
به خرج مادر گرام صد و پنجاه تومن مواد غذایی و خوراکی گرفتیم
اصلنم دلم نسوخ!!!
الانم آوردمشون میدون رسالت
پاساژ نگین شهر
مانتو فروشی و اینا
یه کم بچرخن حال کنن
یادشون بره جیبشون خالی شده!!!
;-)
  • حاجی ره
۲۸
مهر
خواستم برم سرکار
مادرم یه لیوان چای گذاشت رو اوپن
چایی بخور و برو!
انقد حال کردم ازین حرکت...

+ عقده بود واسم موقع بیرون رفتن یکی چایی دستمون بده...
++ به امید چای و بوس نفسمان
  • حاجی ره
۲۸
مهر
صبح که از خواب پا شدم
مادرم بیدار بود
و مشغول درست کردن خورشت قیمه بادمجون واسم
به صورت سفارشی و عمده!

+ آبگوشتی که واسه یه هفته ام درست کرده بودم
در اولین وعده ناهار خانواده گرام تموم شد!

++ مادر بادمجون محلی آورده
و خواهر گوشت خورشتی...
  • حاجی ره
۲۷
مهر
به مادرم میگم
باس برا موتور ترک عقب بگیرم
میگه
واسه چی؟!
میگم
واسه اینکه خانومم از رو موتور نیفته یهو!
میگه
خب دست بگیره بهت
میگم
اون که همیشه منو سفت بغل میکنه
محض احتیاط میگم
  • حاجی ره
۲۷
مهر
مادرم بیدارم کرده که برو برای اس فلافل بگیر
با اس یک و نیم ساله میریم فلافل میزنیم و برمیگردیم
به مادر میگم
واسه فلافل منو از خواب بیدار کردی؟!
میگه
سالی یه بار که بیشتر دایی نیستی!
  • حاجی ره
۲۷
مهر
خونه یه اتاق کوچیک و داسداشتنی داش که فقط همونجارو مرتب کرده بودم
مادر گرام وخواهر محترمه قالیشو برداشتنوانداختن تو هال
هرچی گفتم
مادر! این اتاق حجله منه!
خرابش نکن...
گوش نکرد دیگه!
  • حاجی ره
۲۷
مهر
عمرا تو عمرتون
آرایشگاهی رفته باشین
که وسط آرایشگاه یه چاه نفت روباز باشه!
خدا شاهده!!!
شنیده بودم جمکران نفت داره
ولی نه دیگه اینجوری!

+ آرایشگر میگفت
نفتش با آب قاطیه و درجه دوه!!!
  • حاجی ره
۲۷
مهر
مهندس پروژه که میاد
رفقا پا میشن
من فقط ادای پا شدن رو در میارم
همه میخندن
میگه
این تاج و تخت زمینت میزنه آخر
میگم
اشکالی نداره, فعلا لذتشو میبرم تا بعد
میگه
شاه هم همینو میگفت...
  • حاجی ره
۲۶
مهر
خواهرم میگه
خونه ات بوی فقر میده...
=-O
  • حاجی ره
۲۶
مهر
دست مامانمو موقع پیاده شدنش بوسیدم
(این دستبوسی قضیه مفصلی داره که خیلی دوس دارم یه موقع تعریف کنم)

+ با داداش ضدانقلابم معمولا دست میدم
روبوسی نمیکنم
اما این دفعه کردیم, شد!!!
;-)
  • حاجی ره