مینی مال شماره 3: استغفرالله
جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۲۷ ب.ظ
رفته بودیم یه امامزاده ای
یکی از علما!!! یه مارمولک بدبختی رو گرفته بود
باهاش بچه ها را میترسوند
گفتم: "کند همجنس با همجنس پرواز!!!"
همه زدند زیر خنده.
نامرد میخواست مارمولکه رو بندازه تو یقه ام!
:(
- ۹۲/۰۲/۲۰
الان دمای بدنم رفت بالا......
یه بار که با دوستان رفته بودیم پارک...چند پسر ژیگول میخواستن اذیتمون کنن...یه مارمولک گرفته بودن دستشون که بندازن رومون...
به جان خودم نباشه به جان شما فقط صلوات میفرستادم و دعا میخوندم و خدا خدا میکردم که نندازه روم...وگرنه فاتحه ...