م م 1086: ما رایت منکم الا جمیلا!
دوستان شما هم انتقاد کنید
نظراتتون بیان کنین
پیشنهاد بدین
نمیگم همه شونو عملی میکنم
ولی همه شونو با دقت و چند باره میخونم
و به همشون فکر میکنم!
چه از این نظرا:
خیلی بداخلاق و کینه شتری هستی
برو ببین چند تا نظر گذاشتم که به یکیش جواب ندادی
حاج عاقا؟
حاجی (ره)؟
حاجی مهربون؟
حاجی آزار دهنده؟
حاج آقا آخوند روحانی؟
هرچی...نمیدونم!
اولش خوب بود،قشنگ بود،جدید بود،
دوس داشتم کشفش کنم،یه کم حسه غربت داشت،ولی فقط یکم!
فک میکردم با گذشت زمان مثل گذشته ها میشه.
گذشته ای که از نگاه تقویم نه چندان دوره،
ولی از نگاه من خیلی دوره...دورههه دوررر...
اونقدر دور که به قول توکای مقدس اگرم بمیره نمیفهمم که مرده چون مثل یه ستاره.
که خیلی دوره قبل مرگش نورش رو که میلیارد ها سال طول میکشه برسه به زمین ارزونیه کهکشان کرده!
و اون نور وقتی به ما میرسه که میلیارد ها سال از مرگ اون ستاره گذشته ولی اون تو نگاه من هنوز زندست
و آسمون شب رو روشن میکنه.
میشه همون جاییکه واس خوندن صاحب خونش و مهموناش از هر زمان استراحتی استفاده میکردم...
نه! دروغ چرا؟
همیشه هم به صرف اینکه حرف های صاحب خونه و مهموناشو بخونم نبود
همیشه به خاطر خود صاحب خونه و بچه ها هم نبود.
بیشتر اوقات به خاطر خودم بود.
مثل بیشتر آدمایی که با وجود هزاران مشغله ی فکری و درسی و کاری
بازم به هر دری میزنن که حضورشون تو این دنیای مجازی بی رنگ نشه!
اون آدما خل نیستن.
دیوونه هم نیستن.
همو هم نمیبینن که شیفته ی چش و ابروی هم شن ...
ولی هر کی یه جوری به نحوی به طور غیر مستقیم گاهیم مستقیم...دردشو...غمشو...مشکلشو...
گاهی با خوندن یه آدم گاهی با دادن یه کامنت بی ربط...با کل کل ...با انداختن یه پارازیت...
با سر به سر گذاشتن آدمایی که به عمرش ندیدتشون...نمیشناستشون ....
میپاشه تو یه حجمه ای از بینهایت ها!
بینهایت ها؟!!!!
اصلا درسته؟
وجود داره؟
تو دستور زبان فارسی؟؟؟!
یا کشف خودمه!
نمیدونم !
شاید تو دستور زبان نه ولی تو متن زندگی،چرا! وجود داره.
میدونم تو دلت میگی هرکسی از ظن خود شد یار من!
بقیه رو نمیدونم ولی من از ظن خود اینجا رو خوندم...
فک نمیکنم هیچ وقت صاحبش رو فهمیده باشم ،مهمونهاش رو هم.
ولی خودمو خوب میفهمم...
با خوندن فیروزه ای ،خانم مهندس ،جوجه ،نگین ،میرزا،مغناطیسم،حبیب،بیوتکنولوژیست،مهدی و....
بازم بگم؟...
با خوندن هر کدومشون فقط یه قدم به خودم ،
دنیای بیحاشیه ای که باید داشته باشم و ندارم
به جای خالی غم هایی که نباید باشن و هستن...نزدیک میشدم!
حاجی هیچ کاری دوست داشتنی تر از خوندن
ظرفای نشستت ،
مکالمات سه قلو ها،
پست ثابت شب جمعه ها،
نالیدنت از دروس سنگین حوزه،
نحوه ی مدیریتت تو محل کارت،
عمویی که چند پست در رابطش اومدی و من حس کردم چه قد شبیه به همید!!!
بی حوصلگیها...
گاهی بد خلقیات از پیام های بعضی از ماها!
تیکه های سنگینی که وقتی میندازی به قول شمالیا یه طرف آدمو میاری پایین ...
هیچی دوس داشتنی تر از این لحظات ناب که صرف خوندن همه ی این گفته ها و ناگفته هایی که واقعا عزیزن ،نبود!
اینا دوست داشتنی بودن...خیلی...
چون پشت بندش ما بودیمو انتظار تایید کامنتها ،
جواب های حاجی به تک تک کامنتها،
بی رودربایستی،رک و رو راست،گاهی یه کلمش از یه سقلمه سنگین تر گاهی از رولت شکلاتی شیرین تر!
گاهی خیلی طول میکشید کامنتها تایید شن
ولی همشون یه جواب از حاجی داشت،
حتی کامنتهامون خورده میشد،
که هیچ شیرینی بالاتر از خوردن کامنتها،اعتراض بچه ها،توجیهات حاجی نبود!
راستش عوض شد،خیلی چیزا،
از یه جایی به بعد حاجی دیگه حاجی نبود شد حاجی(ره)،
از یه جایی کامنتها بی تایید درج میشدن،
از یه جایی به بعد پست ها رمزدار شدن،
از یه جایی به بعد حاجی بلاگفا رو ترک گفت،چون بلاگفا کامنتا رو میخورد ،
بلاگفا میز کارش پیشرفته نبود،حاجی نه!
حاجی (ره) قیام کرد!
کوچ کرد به یه جای جدید!
میگم که اولش خوب بود قشنگ بود دوس داشتم کشفش کنم یکم حس غربت داشت ولی فقط یکم!
اما زمان درستش نکرد!زمان بدترش کرد!
کامنتها ی بی جواب بیشتر و بیشتر شد!
پستهای پی در پی زیاد شد!
حاجی (ره) دلبسوزان شد،نه سر شارژ،
نه!سر حاجیه قدیمی نبودن!
نمیدونم شاید من آدم بونه گیریم!
شایدم به قول شما آدم نباید از دوستان متوقع باشه!
ولی حاجی باور کن نمیدونم به خاطر حرمت شغلتونه یا منشتونه شایدم نمکتونه ،
کاریم به جنسیتت ندارم،
هرچی خواهی باش ،ولی باش!
مثه قدیم!
دو روز بذارمون تو خماری دیر به دیر جواب بده ولی مثل قدیم باش!
مثل قدیم که وقتی پا تو آشیونت میذاشتیم ،یه چیزی تو آشیونت بود که دردامونو غمامونو هضم میکرد،
ینی از یادمون میبرد!
تغییر خوبه!
نو شدن قشنگه!
ولی انقلاب نه!
انقلاب تو اوج محبوبیت و مشروعیت ،نه!
شاید گاهی واسه بهتر شدن باید حرف از حفظ نظام موجود وسط باشه!
میدونم که شما هیچ وقت برنمیگردین تو بلاگفا!
هیچ وقت تو اون قالب نمینویسین !
اصلا خوندن حرف ،نظر یه کاربر! اونم فقط ییککک کاربر! چه اهمیتی داره؟
درسته اهمیتی نداره!
اما با همه ی این بی اهمیتی ها، آدمیزاده دیگه!
تو دلش میگه کاش حاجیه فضای مجازی که گاهی قابل لمس تر میشه از دنیا دنیا آدما فضای حقیقی،
بازم مثه قدیم میشد،
تا نظر نداده باز هم مطمین باشیم که هست و میخونه!
حتی اگه ازش کامنتی نبینیم.
راستی شاید بزرگترین علت دوست داشتنی بودن خونه ی مجازیتون اینه که هواش سالمه :)
به قول مغناطیسم!
شادزیو
+ که حقته شادزیو!
+با احترام!
- ۹۳/۰۱/۰۵
هر جور دلت می خواد باش حاجی....فقط بااااااااااش....
یه بار بهم گفتی سفر با بی خیالی سیر کنم....
حالا من می گم با بیخیالی بگذرون حاجی...دلی که شما فک می کنی احتمالا شکستی یه روز خودش می فهمه که اشتباه کرده....دیگه شما چرا ناراحتی....
ماهاییم که گیسامون سفید شده عین دندونامون همین که هستی خودش یه انگیزه اس....حالا کامنت ج می دی یا نه کار ندارم...فقط هر روز بنویس اینجا....وبا رو می خونی یا نه کار ندارم....هرچه دل تنگت خواهد این جا بنویس...غمین یا شاد...وب شماس..صلاح یه وبو که می تونی داشته باشی دیگه.....:))
ها حاجی اینم بگم...تو اراک بودیم یه آقاهه رو دیدم حدودای سن شما...ریش یه هوا در حد چیییی...معلوم بود از هم صنفای شماس....یه دختر کوچولو داشت ....آورده بودش سرسره بازی...اصلا با این بچه عشق بازی می کرد ....یاد آینده ی شما افتادم...شمام یه همچین چیزی می شی در آینده...به چشمای دختر کوچولو نگا کردم رنگی نبود....تو ذوقم خورد....ولی خب بچه بچه اس دیگه....شیرینه ...مخصوصا دخترش.....آدم 4 تا دختر داشته باشه 20 سال زندگی کنه خوبه یا یه پسر داشته باشه یه ماهم زنده نمونه؟؟؟؟؟؟حالا چشاشم رنگی نشه ...خب نشه....:))))