م م 10340:التفالیه...
دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ب.ظ
دامادمون
اعنی والد سه قلوها
استاد ادبیاته
شب چله که همه خونه ما بودن
با حافظ واسه همه فال گرفت
نوبت به ما که رسید
همه جیییییغ و خنده و ...
گفت: حاجی نیت کن! حمد رو هم بخون
همه منتظر بودن ببینن فال ما چی درمیاد
مخصوصا خواهرام
همه هم میدونستن نیت ما چیه!!!
(اینا سختیای زندگیه!)
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی
در وهم می نگنجد کاندر تصور عقل
آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
چون من خیال رویت جانا به خواب بینم
کز خواب می نبیند چشمم بجز خیالی
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
- ۹۳/۰۲/۲۹