السرگذشتیه
دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ
بارها از پ.خ گفته ام
با یکی دو هفته فاصله از هم دنیا اومدیم
با هم درس خوندیم
با هم از مدرسه میومدیم
سالهای سال...
صدها ساعت موتور سواری تو نیمه های شب...
اون رفت دانشگاه من حوزه
اون دکتراس و من سطح دو حوزوی
بازم تعطیلات هر موقع با هم شهرستان بودیم
صبح های زود میرفتیم آش میخوردیم
شبا دیر وقت موتور سواری تو جاده های خلوت بیابون
چند ماه پیش ازدواج کرد
چند باری اومد قم
فامیلای خانمش اینجان
و سرمایه گذاری های پدرخانمش ایضا
ولی حتی خبر نداد که من قمم بیا همو ببینیم
+ به خاله ام میگم
نمیدونم این تاهل با آدما چیکار میکنه
این پ.خ دیگه واسه ما پ.خ نمیشه!
با یکی دو هفته فاصله از هم دنیا اومدیم
با هم درس خوندیم
با هم از مدرسه میومدیم
سالهای سال...
صدها ساعت موتور سواری تو نیمه های شب...
اون رفت دانشگاه من حوزه
اون دکتراس و من سطح دو حوزوی
بازم تعطیلات هر موقع با هم شهرستان بودیم
صبح های زود میرفتیم آش میخوردیم
شبا دیر وقت موتور سواری تو جاده های خلوت بیابون
چند ماه پیش ازدواج کرد
چند باری اومد قم
فامیلای خانمش اینجان
و سرمایه گذاری های پدرخانمش ایضا
ولی حتی خبر نداد که من قمم بیا همو ببینیم
+ به خاله ام میگم
نمیدونم این تاهل با آدما چیکار میکنه
این پ.خ دیگه واسه ما پ.خ نمیشه!
- ۹۴/۰۲/۲۱