حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۳۶ مطلب با موضوع «الخوراکیه!» ثبت شده است

۱۷
فروردين

به شماره های ناشناس جواب نمیدم

ولی یه ساعت پیش یکی زنگ زد

از تلفن منزل اونم با پیش شماره قم

جواب دادم!

از محققای گروه عصر بود!

بغد از تبریک و تسلیت و معذرت خواهی و اینا

(خیلی بچه ماهیه! مودب در حد خیلی!!!)

اجازه میخواست بیاد گروه صبح!

گفتم: یه چند لحظه صبر کنین!

یه کم فکر کردم و گفتم: مشکلی نیس!

فقط اینکه ما به همه میگیم: هفته اول رو آزمایشی بیان

که اگه ازشون راضی بودیم بمونن!

ولی من با شناختی که از شما دارم اصلا مشکلی نیس!

و شما میتونین از فردا بیایین!

و یه نکته دیگه اینکه: اونایی که میخوان بیان گروه صبح

باید به همه بچه ها بستنی بدن

...


پ.ن:

خدایا خودت شاهدی 

که من همه این کارا رو واسه خودشون میکنم!

الهی تقبّل منا!

  • حاجی ره
۱۷
فروردين


شب قبل شروع روزای کاری

ساعت یک اینا

پیامک دادم به همه محققای پروژه:


یعنی وای به حالتون اگه فردا راس ساعت 8 پشت سیستماتون نباشین!

"رئیس"


عکس العملا جالب بود

(بغیر از اونایی که فحش دادن و بنده سانسور میکنم!)


+ مردم آزار! برو بگیر بخواب!

+ ما خدمت رئیس ارادت داریم!

+ چشم عزیزم!

و یکی:

+ سلام رئیس

بخدا من تا چند ساعت پیش بیمارستان بستری بودم

مریضم شدید!

دکتر استراحت داده

از طرفی جاده بسیار شلوغه

مجبورم دو سه روز دیگه بیام

از سوی دیگر باید ترشی و زیتون رییس رو آماده کنم

رشوه نیستا هدیه است.


پ.ن:

این مورد آخری شمالیه!

از همون شمالیایی که خیلی دوسشون دارم!!!!!!

باباشم یکی از امام جمعه های شماله!

مرخصی میخواس

گفتم: نداریم! و نمیشه! (الکی گفتم!)

گفت: حاجی مجبورم برم و فلان و بهمان و ...

با اخم بهش گفتم: رفتی دیگه نمیتونی برگردی سرکار!

بنده خدا جدی گرفت و با التماس گفت: حاجی یه کاریش بکن! من حتما باید برم!

گفتم: خب چی میتونی واسم بیاری؟!

با تعجب گفت: چی؟! از کجا؟!

گفتم: از شمال! شاید اگه منو راضی کنی بتونم واست یه کاری بکنم!

با خوشحالی گفت: حاجی یه دبه ترشی شمالی میارم واست!

گفتم: خب برو!

باورش نمیشد!

جدی برم؟! مشکلی نداره؟!  ...


پ.ن:

خدایا منو ببخش!

میدونی که مجبور بودم!

خیلی وقت بودم تو خونه ترشی نداشتیم!!!



  • حاجی ره
۱۵
فروردين

 ثواب سی سال نماز شب نخونده مو به کسی میدم که الان یه لیوان چایی بهم برسونه!

  • حاجی ره
۱۲
فروردين

دیروز صبح بعد از نماز صبح رفتم بیرون آش خوردم!

ظهر مامانم آش ترش درست کرد!

بعدش خواهرم زنگ زد: شوربا دوس داری واست درست کنم؟!

جواب مثبت دادیم! (جواب مثبت دادن واسه مون عقده شده!!!)

عصری هم رفتیم و شوربا زدیم!

شبش هم با پسرخاله رفتیم شبگردی و کنترل خیابونای شهر!!!

میخواستیم یه جا انتخاب کنیم واسه شام (با حاصل دسترنج موشگیری!)

بوی خوش آش به دماغمون خورد!!!

گفتم: بریم آش؟!

میگه: سگ رو با کلنگ بزنه این وقت شب آش نمیخوره!!!!!!

رفتیم داخل مغازه

دیدیم داره واسه فردا آشو آماده میکنه!

قسمت نبود!


+ بابام میگه شبیه آش شدی!!!

++ آش میبینم یاد آرش (علیه ما علیه) میافتم!

+++ امروز صبح هم با پسرخاله آش زدیم!!!


  • حاجی ره
۱۱
فروردين


با پسرخاله گرام رفتیم موتور سواری و شبگردی

هوا هم سررررررررررد!

میگم: 

بستنی بگیر!

میگه: 

خر تو این سرما بستنی بخوره تب میکنه!!!

تو بستنی میخوای؟!

  • حاجی ره
۰۸
فروردين


بستنی 5 اسکوپ فلکه بستنی قم

کاکائوی تلخ، تکه های شکلات، آجیلی، نسکافه

اون یکیشو یادم نمیاد!

(خواستین دعوتم کنین از همینا سفارش بدین

از طعمهای میوه ای خوشم نمیاد!)

:)))

  • حاجی ره